صفحه فرهادتراش، یکی از بحث برانگیزترین آثار به جای مانده از دوران باستان ایران است. این که چرا این اثر ناتمام رها شده، پرسشی کهن را در ذهن نسلهای مختلف از رهگذران ایرانی و خارجی و نیز پژوهشگران مختلف ایجاد کرده است. برخی پیرو داستانهای محلی و با یاری گرفتن از گزارشهای برآمده از تاریخ سنتی ایران، میان این صفحه و شخصیتی به نام فرهاد، کوهتراش روزگار خسروپرویز ارتباط برقرار کردهاند. برخی دیگر آن را بخشی از پروژههای شاه یادشده ساسانی و درباره پیروزیهایش بر رومیان شرقی میدانند که در پی قتل وی زمینگیر و ناتمام ماند و گروهی نیز این اثر را یک یادگار به پایان نرسیده از روزگار هخامنشی میپندارند. در این مقاله که حاصل یک دهه مطالعه بر روی موضوع مطرح شده است، با استفاده از بررسی محتوای منابع مکتوب و مطالعات میدانی، تلاش شده تا درباره چیستی این صفحه ناتمام از منظر یک نگاه کهن و همچنین بر پایه تحلیل محتوای اسناد تاریخی و یافتههای باستانشناختی، پاسخی منطقی و مستند ارائه شود. پژوهش پیش رو بیان میکند که در جایی که اکنون محوطه فرهادتراش واقع است، پیشتر نقشی متعلق به اوایل هزاره دوم پیش از میلاد وجود داشته است که در آن، مطابق با الگوی رایج در هنر نقوش برجسته و مرتبط با هزارههای سوم و دوم پیش از میلاد در غرب فلات ایران و میانرودان، پیکرهای از خدایبانوی اینَنَّ و شمار دیگری از نقوش و یک کتیبه بر سینه کوه بیستون حجاری شده بود.